برکه من

Sunday, May 28, 2006

دعا


دیروز رفتم دنبال کارهای امتحان رانندگی و در حالی که اصلاً فکر نمی کردم اینقدر زود بشه، برام برای 1 شنبه آینده امتحان گذاشتند. فلذا شما ملت غیور این هفته رو شدیداً اتچ می شین به جانمازها و بی وقفه دعا می کنین که من قبول شم. اصلاً حوصله ندارم علتش رو بگم که چرا باید حتماً همین هفته قبول شم، ولی فعلاً همین طوری از من بپذیرین که "من باید قبول شم". جدی جدی میگم. به هر شکل ممکن که می تونین خالصانه دعا کنین. چون اگه نشه، شدیداً دردسر دارم. (فقط جهت رفع هر گونه سوء تفاهم، هیچ نوع شرطی هم پذیرفته نیست واسه دعا. فردا نیاین خر من رو بچسبین که سور بده و این بده و اون بده ها... :p


مریض شده ام!!! دیروز که رفته بودم دریا با اون همه آفتاب که خوردم و بعضاً اون همه آب اشباع از نمک که حلق و گوش و دماغ بدبختم باهاش شستشو داده شد (!) گفتم که دیگه امکان نداره من اینجا سرما بخورم. اما ظاهراً اومدن توی تاکسی با کولر زیاد بعد از اون همه گرما و عرق کردن این شد که شد. گلودرد دارم خفه میشم. سرم درد می کنه، چشام هم باز نمیشه. از صبح همه رو تو شرکت بسیج کردم که به من قرص و دوا بدهند. آخرش رئیسم اومد بهم گفت اگه حالت بده و توی خونه اینترنت داری، فردا از خونه کار کن!!! من ضایع!! اول که گفتم نه اون قدرها هم بد نیستم، بعدش گفتم راستی! اینترنت هم هنوز ندارم!!