برکه من

Sunday, August 15, 2010

باز هم عمل


و بنده یک عمل دیگه رو هم پشت سر گذاشتم! به قول یکی از دوستان هر سال سهمیه اهدای عضو دارم.
دیروز مچ پام رو عمل کردم و توی استخونش درل کردن که دوباره خون بهش برسه و سلول سازی بکنه. همون دیشب هم اومدم خونه. روحیه ام هم خیلی عالی. از صبح قشنگ نشستم سر کار! یعنی من یه کارمند نمونه ام! می خوام فردا هم سر کار برم. روزه هم تازه گرفتم! (ریا نشه البته!) فقط نگران اینم که روم یه ذره زیادی زیاد بوده و آخر هفته توی چند تا جلسه توی جاهای دور گذاشتم و نمی دونم چطوری می خوام برم و برسونم خودم رو و راه برم و ...
راه رفتن بسی سخته ... درد داره. اما عیب نداره. حداقل این کار انجام شد.

Monday, August 02, 2010

تابستون و بهانه ها

تابستون به شدت اومده. نه فقط به لحاظ هوا که خب مشخصاً ماه هاست اومده بود. اما از طرفی به لحاظ کاری. همه مسافرتند. همه الان نمی تونند تصمیم بگیرند و الی آخر. ماه رمضون هم که 10 روز دیگه شروع میشه و مزید بر علت که همه بشینن و هیچ کاری نکنند چون "تابستون" و "ماه رمضون" شده. دو بهانه کلی ای که در امارات کل کارها تعطیل میشه. حالا یه جورهایی خوبه که روی هم افتاده. چون قبلاً که ماه رمضون بعد از تابستون بود عملاً دوره تعطیلی و تصمیم نگیری! طولانی تر میشد.

بماند که نمی دونم چطوری می خواهیم با تابستون گرم و روزهای طولانی روزه کنار بیایم!