برکه من

Tuesday, July 29, 2008

500

این 500 امین پست اینجاست.همیشه فکر می کردم پانصدمین پست باید خیلی مهم و حسابی باشه، اما وقتی هیچ کدوم تا الان مهم نبوده، این هم خب مثل بقیه دیگه!
یک هفته تمام در اینجا فقط شاهد زغال اخته بودین. بنده در هفته پیش چند روزی مهمون عزیزی داشتم که در عرض یک هفته از اون سر دنیا (شیطان بزرگ) اومده بود این سر دنیا (چین) و بعد هم اومده بود به وسط دنیا و در نتیجه تغییر شدید ساعتی، بچه همه اش خوابید! کلاً اومد خونه ما که خوابهاش رو بکنه و بشینه پای لپ تاپش!! ( در وبلاگ گروهی مون به اندازه کافی اذیتش کردم، واسه همین الان دیگه ادامه نمی دم! گناه داره. احتمالاً الان هم در ایران خوابه و وقت نداره جواب من رو بده!)

ماشین جدیدم خیلی خوبه. شیشه هاش رو هم تیره کرده ام که گرما رو کمتر منتقل کنه. فقط خیلی تنده و شتابش بدجوره. واسه همین مصرف بنزینش به نظرم خیلی بالاتر از 206 میاد. اما یه نکته فوق العاده مثبتش اینه که سی دی اش mp3 رو هم پخش می کنه و دیگه من رو از انواع لوارم جانبی مولتی مدیا مستقل کرده.

ما در کل در دبی با سه خانواده ایرانی دوستیم که فقط یکیشون رو اینجا پیدا کردیم، اون هم از وبلاگ. هفته پیش داشتم باهاش حرف می زدم که گفت، آره ما از دبی خسته شدیم و وداریم میریم یه جای دیگه. مثل اینکه آدم بگه آره پام خواب رفته، می خوام جابه جاش کنم! سبک بار و سبک بال یه هفته ای جمع کردن و فردا هم دارند مهاجرت می کنند یک کشور دیگه!!

اینجا به مناسبت معراج/ مبعث که عملاً فردا باشه، پس فردا رو تعطیل کرده اند! کار حسابی! جای اینکه بین التعطیلین و از این بازی ها راه بندازند، یه بار اون روزی که بهتره رو تعطیل کرده اند. بماند که در گرمای 49-50 درجه اینجا واقعاً نه کار خاصی میشه کرد، نه جایی میشه رفت. فکر کردیم بریم عمان، اما پاسپورتها در دسترس نبود. جداً تابستون اینجا گنده ها....


Tuesday, July 22, 2008

زغال اخته

همینه دیگه! جلوی یه بچه ندید بدید مثل من زغال اخته بذاری و منی که سالها نخوردم، سر میزم اونقدر می شینم می خورم که یهویی سرگیجه پیچ شم و دنیا بچرخه و فشارم بیفته! آدم باید جنبه داشته باشه.


Sunday, July 20, 2008

مهمون در ویک اند

یک ویک اند بی نهایت خوب و طولانی رو سپری کردیم. خیلی خوش گذشت. احساس می کنم یک هفته طول کشید. با مهمونهامون بودیم و شبها تا دیروقت بیدار (دیگه از شب گذشته بود، دیروز رسماً صبح ساعت 6 خوابیدیم!)
ای کاش میشد توی این تابستونی یه ذره وقتهامون همین طوری ها پر می شد و یه خورده سرگرم تر می بودیم. به هر حال خیلی خوب بود. با اینکه چند روز کوتاه بود و اکثرش هم سر کار بودیم، اما پنج شنبه شب و جمعه تا شنبه صبح جبران شد.


Tuesday, July 15, 2008

یا مولا



ماه پربرکتیه. پستهای ما هم کم. واسه همین پشت سر هم تبریک بارون میشین!
تولد امام علی (ع) بر همگی مبارک باشه. روز پدر هم به همه باباهای خوب مبارک!

بعدالتحریر. خیلی باحال بود. در حین نوشتن این بودم که بابام بهم زنگ زد و ذوق مرگ شدم. تازه یاد دلتنگی هام افتادم...
روزشماری می کنم واسه یک ماه دیگه این موقع که برم پیششون.


Sunday, July 13, 2008

تولد امام جواد مبارک



تولد امام جواد بر همگی مبارک.

بعدالتحریر. بودن در محیط غیرشیعی باعث میشه که آدم کلاً از این ماجراها غافل باشه. توی ایران این خوبی رو داشت که حداقل توی تلویزیون و رادیو و در و دیوار، خبردار میشد که چه خبره. مدتهاست که تولد ائمه میاد و میره و من بعد از چند هفته می فهمم. شاید برای بعضی ها مهم نباشه و برای بعضی ها مسخره باشه که اصلاً چه فرقی می کنه. اما واسه من فرق می کنه. از بی تفاوتی آزرده میشم، ولو اینکه خیلی هم به نسبه بی تفاوتم.
بعدالتحریر. اگه کسی از این سایتهای آنلاین که alert و این چیزها دارند در مورد یه اتفاق خاص یا مثلاً Google Application که این چیزها رو یادآوری می کنه می شناسه، معرفی کنه من استفاده کنم.


Wednesday, July 09, 2008

جنگ سرد



خیلی جالبه. مثل دوران جنگ سرد شده. آمریکا یه تهدید می
کنه، ایران دو تا. این یکی یه مانور برگزار می کنه، اون یکی ناوهاش رو حرکت می ده. این شهاب 3 پرتاب می کنه، اون جنگ روانی ایجاد می کنه. نمی دونم آخر و عاقبتش چیه. بماند که ما ایرانی ها انگار چند سالیه دیگه به این تهدیدها عادت کردیم و هر از چند گاهی موضوع داغ میشه و می گن دیگه الان ترتیبت رو می دیم و ایران آروم میشه و دنیا یه ذره آمریکا رو عقب می کشه و یکی اون وسط می گه بابا یه صلوات بفرستین! بعد چند وقت دوباره روز از نو روزی از نو.
توی ایران که باشی یه جور از ماجراها خبر نداری و فکر می کنی وضعیت خیلی امن و امانه و ایران کنترل همه چیز رو در دست داره، خارج از ایران باشی هم یه جور دیگه خبرنداری چه خبره. تازه اینجا که خوبه. نمی تونم تصور کنم آمریکا چه خبره.
هر روز سرتیتر خبرها با ایران شروع میشه و یه چیزی مربوط به ایران و تهدیدها و شاخ و شونه کشیدن های ایران و آمریکا و اسرائیله. ماجرای تنگه هرمز هم که زود ابزار دست دولتهای تحفه این منطقه مثل بحرین و کویت و امارات میشه. اون بحرین مسخره فسقلی رو بگو که ایران فوتش بکنه و کنده میشه و پرت میشه یه جای دیگه وسط اقیانوس می افته و اینقدر رفیق جون جونی آمریکاست!!!
من با سیاست های حکومت و دولت ایران موافق نیستم. مسایلی که باعث حفظ استقلالمون میشه رو می پسندم، ولی کلاً با گویش خصمانه حکومتمون با دنیا خیلی مخالفم. اما از طرفی خیلی هم لجم می گیره که این کشورهای قاقا لی لی خلیج اینقدر آدم شده اند که واسه ایران پشت چشم نازک کنند! دست دولتمون درد نکنه که ماها رو اینقدر خار کرده و دامنه دشمنی هامون رو با همه ملل اینقدر مفصل کرده که دیگه از همه باید بخوریم. سخت گیری هایی که الان دولت امارات در مورد ویزا دادن به ایرانی ها داره رو خود آمریکا هم نداره!!! قطر که اصلاً ولش کن. خدا رو هم بنده نیست با دو تا بیس نظامی ای که آمریکا اون جا داره. اصلاً تقاضای ویزا از ایرانی ها رو هم قبول نمی کنه!!!
چه دنیای مضحکی شده. به قول یه بنده خدایی از دوستها یه حرف خوبی می زد. می گفت زمان شاه یه شاه بود که سرش رو جلوی آمریکا خم می کرد، 30 ملیون ایرانی توی دنیا سربلند بودن. الان یه آقای خامنه ای و دار و دسته اش هستند که سرشون رو جلوی آمریکا بلند کرده اند و 70 ملیون ایرانی سرشون پایینه و خار و شرمنده اند!
امیدوارم تاریخ این روزها رو خوب به یاد بسپره...


Tuesday, July 08, 2008

تغییرات از نوع مثبت و منفی

بنده وقت سر خواراندن هم ندارم. دارم ناخنها و موها و پوستهای دور انگشتهام رو هم می جوم از شدت کار ... دو تا همکار کلیدی ام همزمان سفرند و بنده بدبخت در نقش سه تا آدم و یکی و نصفی هم اضافه تر دارم کار می کنم!! هر روز جلسه دارم و توی دمای 48 درجه بیرون واقعاً بامزه نیست. به شدت بی آب میشم و از رانندگی های طولانی تا ابوظبی خسته...
تغییر مثبتی که در زندگیم ایجاد کرده ام یک کلوپ ورزشی اسم نوشته ام که اکثر روزها سعی می کنم بعد از کار برم. حتی آخر هفته هم رفته ام. خیلی مجهز و عالیه و بخش خانومها هم داره. انواع کلاس و اینهام داره. این هم از تغییرات مثبت...