برکه من

Thursday, December 16, 2010

عشق


با اجازه از صاحب شعر:
...
عشق چیست؟
سرخی گلهای از شاخه جدا
سبزی دلهای سبز عاشقان
خشکی لبهای خشک لاله ها
سرخی کوچکترین گلبرگ عشق
سرخی دستان از پیکر جدا
بال گستردن به سوی آسمان
بر سر نی گفتگویی با خدا
سبزی صبر کبوترهای حیران در شب تاریک غم
سرخی آتش میان خیمه ها

عشق یعنی سر سبز
استوار و پایدار
یادگاری از تبار سبزه زار
عشق یعنی ما در تشت طلا
عشق یعنی نطق گل در پیش خار
...


ع ش ر


کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعلهی برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیمابوار گوی زمین بیسکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی
آن انتقام گر نفتادی بروز حشر
با این عمل معاملهی دهر چون شد
آل نبی چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند

Wednesday, December 08, 2010

چنگال تردید

دچار چالش روحی ام کمی تا قسمتی! زمانی بود که با اومدن محرم تکون می خوردم و به هم می ریختم. اما الان تمام احساسم (اگر چیزی باشه!) بی تفاوتی، شک و تردید و مشابه اینهاست. از بس که خرافات و عملکردها و اعتقادات داغون و غیرمنطقی دیده ام. والبته از بس که اطرافیانم همه چیز رو برده اند زیر سوال و من هم هیچ جواب عقلانی و منطقی ای نداشته ام و ندارم و کم کم خودم هم احساس کردم که نکنه من خیلی متعصب و پرتم!
اینها رو هم دارم اینجا می نویسم، چون دیگه کسی اینجا رو نمی خونه و شاید دیگه امنه واسه نوشتن!