اربعین
پارسال یک دوستی اربعین رفته بود کربلا و از حال و هواش که گفته بود، خیلی دلم می خواست اربعین برم کربلا. عاشورا و تاسوعای امسال تمام آرزوم و دعام این بود که اربعین کربلا باشم. از اونجایی که هیچ اقدامی نکردم (جز شرکت در یک مسابقه اس ام اسی!) طبیعتاً همچنان در دبی ام و نه کربلا!
دیشب بعد از کار راه افتادم که خیر سرم برسم مسجد برای عزاداری. توی اون ترافیک از 7 تا 8:15 شب توی راه بودم. وقتی رسیدم یک ربع، بیست دقیقه ای عزاداری بود و بعد تموم شد. خیلی توفیق داشتم ماشالله! دلم رو خوش می کردم که شاید همون هم قبول باشه. اصلاً شاید بهتر باشه چون خودم حس و حالی نداشتم، اما بالاخره سختی کشیدم که برسم مراسم! (از این تیپ منت گذاشتن ها سر ائمه که دل خودم آدم خوش بشه!)
آخر شب که برگشتم نشستم پای تلویزیون. از برکت ریسیور جدید کانال های جام وجم و سحر و این کانال های ایرانی رو می تونیم بگیریم. باور نمی کنین چه لذتی داره و چقدر خوشحال کننده است. همه اش حسرت می خوردم که چرا توی این دو سال نداشتیم. من اصلاً علاقه خاصی به صدا و سیمای جمهوری اسلامی ندارم و توی ایران هم تلویزیون نمی دیدم. اما اینجا در مضیقه شدیدی هستم و به خصوص این موقعیت ها رو خیلی دوست داشتم تلویزیون می داشتم. خلاصه نشستم یک سخنرانی آقای جوادی آملی گوش کردم. توی ایران هیچ وقت حاضر نبودم آقای جوادی آملی گوش کنم و تعجب می کردم مامانم چطور اونقدر دوستشون داشت! وقتی خودم گوش کردم دیدم که صحبت هاش برام خیلی خوب بود.
به همین اندک رزق معنوی هم خدا رو شکر!