دیشب برای اولین بار رفتم یکی از این برنامه هایی که مال ایرانی ها بود. تأتر "لیلی و مجنون" به کارگردانی پری صابری. شاید خیلی ها توی تهران این رو دیده باشند. کلاً که من تأتر خیلی خیلی دوست دارم و خیلی هم کم رفته ام. البته خیلی هم حالیم نمیشه. یعنی یک هنری اگه بری خیلی بیشتر اینها رو می فهمه. اما یکی نبود به من بگه دختر! آدم لیلی و مجنون رو تنها و در دوری از معشوقش میره که دائم دلش بال بزنه و یک سره اشکهاش رو پاک کنه؟
تأتر موزیکال جالبی بود. البته قطعاً به گرد پای Mamma Mia و Quidam (Cirque du Soleil)نمی رسید و انتظار هم نبود که برسه که اینها بهترین های دنیا بودند. در نوع ایرانی خودش به نظرم خیلی خوب بود. هنری ترکیبی بود از موسیقی سنتی ایرانی، داستان دراماتیک و رمانتیک، انواع رقص ها (حتی بندری و باباکرم!)، مجموعه آداب سماع و صوفیگری که واقعاً دیدنی و زیبا بود، و خود داستان لیلی و مجنون که قطعاً یکی از تک های رومانس در دنیاست. دیالوگ داستان به شکل کاملاً هوشمند و شگفت انگیزی از ترکیب شعرهای ادبیات فارسی، به نظرم اکثراً از جامی و حافظ، بود. به لحاظ طراحی لباس هم بدک نبود، اما دکور – تقریباً مثل همیشه - به شدت ضعیف بود. بازی بازیگرها در مجموع خیلی خوب بود. انتخاب بازیگر و ظاهر در ذهن من خیلی قرین به واقعیت بود. البته لیلی دختر خوشگلی بود که با اون همه آرایش و ناز و ادا خیلی جذاب تر هم شده بود. در حالیکه ظاهراً در افسانه ها، لیلی دختر خوشگلی نبوده که البته فکر نمی کنم منطقی می بود کارگردان اون رو یه دختر معمولی انتخاب می کرد. چون بالاخره شخصیت اصلی بود. مجنون یک جوان خوش تیپ، بلند بالا با موهای بلند و تیپ شیدا داشت. صدای خیلی رسا و در عین حال محزونی داشت. کلاً صداها به نظرم خیلی جوهردار و عمدتاً رسا بود.
خواننده زن و مردی که در نقش نقال بودند صداهای فوق العاده ای داشتند. به خصوص خواننده زن با موسیقی سنتی و شعرهای جامی، خیلی خیلی تأثیرگذار بود. با اینکه دختر جوونی بود، ولی صداش مثل خواننده های مسن، جون دار و قوی بود.
به شکل خیلی جالبی در برخی پرده ها، صحنه های فوق العاده اروتیک وجود داشت که ذره ای تماس درش دیده نمی شد و این حتی جذاب ترش کرده بود. بارها احساس می کردم با تمام حرکات فوق العاده بین لیلی و مجنون که باز ترکیبی از رقص و سماع بود و در عین حال خیلی اروتیک، اگر تأتری غیر سنتی بود آخرش به یک حداقل آغوش کشیدن رویایی ختم میشد. در حالیکه پری صابری تونسته بود بدون ذره ای تماس، تمام اون حس رو به بیننده منتقل کنه. معمولاً هنر ایرانی/ اسلامی در این قسمت کم میاره، ولی این تأتر تونسته بود به نظرم خیلی خلأها رو پر کنه.
یه جاهایی توی فهم داستان و دنبال کردن ماجرا بد کم می آوردم و آخرهاش هم خسته شده بودم. ولی کلاً خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. در حدی که سوار ماشین که شدم نمی تونستم سی دی پاپ همیشگیم رو گوش کنم و با "لولیان" شهرام ناظری حال کردم.
تجربه شیرینی بود. به جز قسمت دوری حاج آقا که می دونم خیلی به چیزهای سنتی علاقه داره و تمام مدت داشتم فکر می کردم اگه می بود می تونست خیلی لذت ببره. چند تا عکس خیلی محو که با موبایل انداختم:
بعدالتحریر. بی ربط به بالا: برای اولین بار یه پست draf شده رو باز کردم. پیدا کنید پرتغال فروش را ...!